مهدکودک
پسرقشنگم چون حرف زدنش تقریبا دیر شده بودمامان مونا و بابا محمد تصمیم گرفتن با چند مرکز گفتار درمانی مشورت کنن که همه بهمون رفتن به مهدکودک رو پیشنهاد دادن . خلاصه مامان مونا شروع کرد به تحقیق در مورد مهدکودک خوب که نتیجه این شد پسرمونو مهدکودک یاس ثبت نام کنیم .هفته اول بدترین روزا بود کلی گریه میکردی و نمیرفتی . دیگه جوری شده بود که هروقت از خونه میخواستیم بریم بیرون فکر میکردی میخوایم بریم مهدکودک و تو لباس پوشیدن مقاومت میکردی و گریه میکردی . هفته دوم مدل نرفتن به مهدکودک رو عوض کردی یعنی خودتو به خواب میزدی که نری . هفته سوم هر چیزی که مربوط به مهدکودک میشد مثل کیف کوله و لباسات و کفشات رو میبردی مینداختی تو سطل زباله .هر کسی ...